بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین
مراتب اسرار نماز
سحر، مناسب ترین زمان برای رازیابی نماز
نماز عصارۀ اسفارچهرگانه
خرق حجاب ظلمانی و نورانی توسط نماز
سیری در کتاب «سرّ الصلوة» حضرت امام خمینی(قدس سرّه)
هماهنگی شریعت و طریقت و حقیقت از نظر امام خمینی(قدس سرّه)
مهمترین رکن معراج حقیقی دو چیز است
سرّ اباحه مکان نمازگزار و اقسام فتح
سرّ تکرار تکبیر
سرّ تسلیم در پایان نماز
بحث پیرامون راز هر چیزی، فرع وجود آن است، زیرا معدوم بیراز است. نماز از آن جهت
که دارای وحدت اعتباری بوده و وحدت مساوق هستی است، از وجود حقیقی بهرهای نداشته،
قهراً رازی هم نخواهد داشت؛ لیکن از آن حیث که دارای ریشه تکوینی است، و آن مبدأ
تکوینی و موجود حقیقی، در منطقه اعتبار به صورت مجموع حرکتها و سکونها و گفتارهای
جارحه و جانحه ظهور کرده است، حتماً دارای سرّی خواهد بود؛ چنانکه قرآن دارای
ظاهری اعتباری است، چون مجموع حروف و حرکات است، و دارای باطنی حقیقی است؛ نظیر
﴿اُم الکتاب﴾ [1] که ﴿علی حکیم﴾ [2] است.
تمثّل ملکوتی نماز در برزخ نزولی در معراج نبی اکرمص، و در برزخ صعودی در قبر
مؤمن،نشانه وجود حقیقیداشتن آن قبل از اعتبار دنیایی، و نیز بعد از آن خواهد بود،
و آن اعتباری که محفوف به دو حقیقت بوده و مسبوق به وجود حقیقی و ملحوق به آن است،
دارای زیر بنای حقیقی بوده و رمز رازیابی او انس با سابق و لاحق او است، و چون این
سبق و لحوق زمانی نیست که با معیّت زمانی سازگار نباشد، بنابراین، هرجا نماز باشد،
آن سابق و لاحق ملکوتی، با این امر اعتبار ملکی همراه خواهند بود.
آنچه در قلمرو اعتبار قرار دارد، مانند احکام و آداب نماز، به عهده فقه و دعا و
اخلاق است، و آنچه از مرحله وجوب و ندب اعتباری گذشته به حالت نفسانی و شهود عینی
رسیده است، در محدوده سرّ نماز و مانند آن واقع میشود؛ از این جهت، میتوان همه
اسرار نماز را که برای نماز شخص حاضر است، در نماز کوتاه مسافر یافت، و همه آنها را
در نماز اَخرس بیماری که قادر بر هیچ رفتار و گفتار نمیباشد، جستوجو کرد، بلکه بر
نماز غریقی که فقط با اشاره مژه و انبعاث دل انجام میشود، مترتب دانست؛ چنانکه
آثار فقهی آن، از قبیل سقوط قضا بر آن مترتب است.
مراتب اسرار نماز
بنابراین، اساس راز نماز در شهود عینی نمازگزار نهفته است و چون شهود قلبی درجاتی
دارد، برای اسرار نماز نیز مراتبی است که هر درجه بالا نسبت به پایین، باطنی است
مستور، و هر رتبهپایین نسبت به بالا، ظاهری است مشهور، و نمازگزار سالک، هماره با
جان و دل، از مشهوری به مستور سفر میکند، تا نه از شهرت نامی باشد و نه از سُترت
اثری، و نه از راز نشانی و نه از نماز عیانی و نه از نمازگزار اسمی، بلکه تنها
معبود دیده میشود و بس.
این مطلب عمیق، مراد راهیان راستین کوی بندگی است، نه آنکه سالک به جایی میرسد که
معاذ الله نماز نخواند[3]، وگرنه این پندار خام همان و سقوط در جهنم همان؛ «نیاز
ورز ولی منکر نماز مباش». عبادتِ عارفِ منقطع، با مجاری ادراکی و تحریکی حق انجام
میشود، نه عبد[4]؛ لذا رسد آدمی به جایی که عبادت را نبیند، نه عبادت نکند که اولی
سعادت است و دومی شقاوت.