قالُوا یا أَبانَا
اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کُنَّا خاطِئِینَ قالَ سَوْفَ
أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ «یوسف
آیات 97 و 98» ؛ «گفتند: «اى پدر! براى گناهان ما آمرزش خواه که ما
خطاکار بودیم. گفت: به زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مىخواهم که او،
همانا آمرزنده مهربان است»
چرا براى درخواست حاجت، به سراغ واسطه مى رویم؟ برخى به شیعیان اتهام مى
زنند که رفتن به زیارتگاه ها و یا حاجت خواستن از امامان: به معناى
عبادت آنها و شرک است؛ چه پاسخى مى توانیم به آنها بدهیم؟
براساس آیات قرآنى، توحید و شرک، داراى معیارهاى روشنى هستند.
«توحید» در لغت، به معناى یکتا دانستن است و هنگامى که بر خداوند اطلاق مى شود، به معناى اعتقاد به وحدانیت و یکى بودن اوست.
«شرک» در لغت، به معناى همتا دانستن در چیزى است و «شریک»، همان همتا و
همتراز است. شرک در اصطلاح، به معناى شریک قرار دادن براى خدا در حاکمیت و
ربوبیت است و حقیقت آن، این است که کسى را همتاى خدا و هم تراز او در
خالقیت، مالکیت، ربوبیت و عبادت بدانیم و این، همان شرک عظیم است.[1] قرآن مى فرماید: (أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ)[2]؛
«از هر معبودى جز خدا، بپرهیزند». مهم ترین انگاره در این جا، این است که
چه عملى نشانه توحید و چه عملى شرک است؛ تا نتوان به راحتى به کسى اتهام
شرک زد و یا عمل او را خارج از دایره توحید دانست.
توحید در عبادت و زیارت
برخى به شیعیان اتهام مى زنند که نماز شما در زیارتگاه هاى امامان
(علیهم السلام) و یا حاجت خواستن از آنها، به معناى عبادت آنها و شرک است؛
در حالى که شیعیان در زیارت گاه ها به دو صورت زیر نیت مى کنند:
یک. نماز را براى خداوند و به نیت تقرب به خدا مى خوانند و ثواب آن را به روح امامان: هدیه مى کنند.
دو. به نیابت از امامان:، نماز مى خوانند و براى خداوند، رکوع و سجود به جا مى آورند.
در این باره باید دانست که: «عبادت» در اصطلاح قرآن و حدیث، ارکان خاصى
دارد که با بودن آنها، عبادت اصطلاحى تحقق مى یابد و بدون آنها، تنها مطلق
خضوع محقق مى شود. آن ارکان عبارتند از:
1- انجام فعلى که گویاى خضوع و تذلّل باشد.
2- عقیده و انگیزه خاصى که انسان را به عبادت و خضوع نسبت به شخص واداشته است؛ مانند:
الف) اعتقاد به الوهیت کسى که براى او خضوع کرده است؛
خداوند متعال درباره مشرکان مى فرماید: (الَّذِینَ یَجْعَلُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ)[3]؛
«آنان که با خداى یکتا، خدایى دیگر گرفتند، به زودى خواهند دانست که در چه
جهل و اشتباهى بوده اند و با چه شقاوت و عذابى، محشور مى شوند».
همچنین در جاى دیگرى مى فرماید: (وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا)[4]؛ «و مشرکان خداى یگانه را ترک گفته، براى احترام و عزت دنیوى، خدایان باطل را برگرفتند».
از این دو آیه و آیات دیگر، استفاده مى شود که رکن عبادت غیرخدا و شرک،
اعتقاد به الوهیت غیرخداوند است؛ در حالى که شیعیان، امامان: را بنده خدا
مى دانند و معتقدند: «لا حول ولا قوة الا باللَّه»، «ولا مؤثر فى الوجود
الا للَّه»؛ همه اراده ها مسخر اراده و توان حق تعالى است و همه امامان و
پیامبران:،
مستقل از اراده و خواست خداوند، هیچند و تمام قدرت و ارزششان، به واسطه
اتصال به آن منبع لایزال است و بندگى و اطاعت آن عزیزان نسبت به خداوند،
موجب شده که خداوند به آنها معجزات و کرامات فراوانى عطا نماید.
ب) اعتقاد به ربوبیت کسى که بر او خضوع کرده است؛
خداوند متعال مى فرماید: (یا بَنِی إِسْرائِیلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ)[5]؛ «اى بنى اسراییل! خدایى را که آفریننده من و شماست، بپرستید».
همچنین در جایى دیگر مى فرماید: (إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ)[6]؛ «همانا پروردگار من و شما، خداست؛ بپرستید او را که همین است راه راست».
از این دسته آیات نیز استفاده مى شود که یکى از ارکان عبادت غیرخدا و
شرک، اعتقاد به ربوبیت استقلالى غیرخداوند است؛ در حالى که شیعیان احترام و
خضوعى که در برابر امامان: دارند، به این عنوان است که آنها بندگان خوب
خدا و اولیاى الهى هستند و براى آنها، جدا از ربوبیت و اراده الهى، هیچ نقش
و جایگاهى را قبول ندارند.
بر این اساس، «حقیقت شرک» آن است که کسى را همتاى خدا و همتراز او در خالقیت، مالکیت، ربوبیت و عبادت بدانیم؛ ولى اگر بگوییم:
حضرت مسیح (علیه السلام)، بیماران غیرقابل علاج را به اذن خدا شفا مى
داد و مردگان را به اذن خدا زنده مى کرد و با علمى که از ناحیه خداوند کسب
کرده بود،
از مسائل پنهانى و غیب خبر مى داد، نه به راه شرک رفته ایم و نه سخنى به گزاف گفته ایم.
قرآن درباره مسیح مى فرماید: « [او را به عنوان ] رسول و فرستاده، به
سوى بنى اسراییل [قرار دادیم که به آنها بگوید:] من نشانه اى از طرف
پروردگار شما، برایتان آورده ام. من از گِل، چیزى به شکل پرنده مى سازم؛
سپس در آن مى دمم و به فرمان خدا، پرنده اى مى گردد و به اذن خدا، کور
مادرزاد و مبتلایان به برص را بهبود مى بخشم و مردگان را به اذن خدا، زنده
مى کنم و از آن چه مى خورید و در خانه هاى خود ذخیره مى کنید، به شما خبر
مى دهم. به یقین در اینها معجزه اى براى شماست؛ اگر ایمان داشته باشید».[7]
بنابراین، اگر از پیامبر اکرم (صلی الله و علیه وآله) و بعضى از بندگان
صالح خدا، همچون اهل بیت (علیهم السلام) چنین امورى را به همین صورت، یعنى
«به اذن خدا» تقاضا کنیم، نه تنها شرک نیست، بلکه عین توحید است؛ زیرا ما
هرگز آنها را همتراز و هم ردیف و شریک خدا و مستقل در تأثیر قرار نداده
ایم؛ بلکه بندگانى سر بر فرمان او و مجرى اوامر او دانسته ایم.
اصولًا این سؤال مطرح است که خدایى که تواناى مطلق است، (إِنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ)[8]،
آیا نمى تواند قدرت و اختیارات ویژه اى به برخى از بندگان خاصش عطا نماید
که آنها به اذن او اعمال کنند؟ تا این امر، موجب توجه مردم به آن سفیران
هدایت شود و راه خدا، روشن شود و رهبران فرزانه، در جامعه اسلامى معرفى
شوند.
با این سخن، پاسخ سؤال دوم که چرا براى درخواست حاجت به سراغ واسطه مى رویم، معلوم مى شود.
از آیات قرآن به خوبى استفاده مى شود که انسان ها براى توبه و بهره مندى
از آمرزش الهى و یا حاجت خواستن، سه وضعیت مى توانند داشته باشند؛
1- توبه به درگاه الهى و حاجت خواستن، به طور مستقیم توسط خود شخص گناهکار و یا نیازمند انجام گیرد؛ چنان که در قرآن مجید مى خوانیم:
(فَأَمَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسى أَنْ یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحِینَ)[9]؛ «و اما کسى که توبه کند و ایمان آورد و به کار شایسته پردازد، امید که از رستگاران باشد».
2- علاوه بر این که انسان ها به طور مستقیم به درگاه الهى توبه کنند و
حاجت بخواهند، پیامبران یا اولیاى الهى نیز براى آنها طلب آمرزش و یا طلب
حاجت کنند؛ چنان که در قرآن مجید مى خوانیم: (وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ
ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ
لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً)[10]؛
«و اگر آنان وقتى به خود ستم کرده بودند، پیش تو مى آمدند و از خدا آمرزش
مى خواستند و پیامبر [نیز] براى آنان طلب آمرزش مى کرد، قطعاً خدا را توبه
پذیرِ مهربان مى یافتند».
بدیهى است در این صورت، بندگان خدا از آمرزش و لطف بیشتر خداوند، بهره
مند خواهند شد و علاوه بر دعاى خودشان، از دعاى اولیاى الهى نیز کمک مى
گیرند.
3- گاهى به جهت شدت تواضع و یا به جهت شدت خطا، انسان هاى گناهکار و یا
نیازمند، ترجیح مى دهند تنها به وسیله پیامبران و اولیاى الهى از خداوند،
طلب آمرزش و یا طلب حاجت کنند؛ چنان که برادران حضرت یوسف (علیه السلام) به
جهت شدت خطاى خود به حضرت یعقوب (علیه السلام) مراجعه کردند و گفتند:
(قالُوا یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا إِنَّا کُنَّا خاطِئِینَ.
قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ
الرَّحِیمُ)[11]؛
«گفتند: اى پدر! براى گناهان ما، آمرزش خواه که ما خطاکار بودیم. گفت: به
زودى از پروردگارم براى شما آمرزش مى خواهم که او همانا آمرزنده مهربان
است».
علاوه بر آمرزش در آخرت، گاهى براى رفع عذاب دنیا نیز مى توان اولیاى
الهى را واسطه قرار داد؛ چنان که درباره قوم حضرت موسى (علیه السلام) مى
خوانیم:
(وَ لَمَّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا یا مُوسَى ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ ...)[12]؛
«و هنگامى که عذاب بر آنان فرود آمد، گفتند: اى موسى! پروردگارت را به
عهدى که نزد تو دارد، براى ما بخوان. اگر این عذاب را از ما برطرف کنى،
حتماً به تو ایمان خواهیم آورد و بنى اسراییل را قطعاً با تو روانه خواهیم
ساخت».
بنا بر آن چه گفته شد، هر سه روش طلب آمرزش و طلب حاجت، از سوى خداوند و
آیات قرآنى تأیید شده اند و واسطه قرار دادن اولیا، به هیچ وجه، شرک نیست و
منافاتى با درخواست مستقیم از خدا ندارد؛ بلکه اگر آدمى از وساطت اولیاى
الهى بهره مند شود، از لطف و آمرزش بیشتر خداوند نیز بهره مند خواهد شد.
شگفت آن که چگونه برخى از فرقه هاى مسلمان نما، از واژه شرک که معناى
روشنى دارد، برداشت هاى نادرست و ناروایى کرده، هرگونه درخواست از بندگان
صالح خدا را-/ که جز به اذن خدا کارى نمى کنند-/ شرک دانسته اند؛ آن هم
مطلبى برخلاف صریح قرآن! تمام اشتباهات اینان، از آن جا ناشى مى شود که
آیات قرآن را در کنار هم قرار نداده اند؛ تا مفهوم واقعى آنها روشن شود؛
بلکه با پیش داورى، برداشت ناقص و نادرستى از آیات کرده اند.
پی نوشت ها:
[1]. ر. ک: لسان العرب، ماده شرک؛ مفردات راغب، ماده شرک.
[2]. نحل ( 16)، آیه 36.
[3]. حجر ( 15)، آیه 96.
[4]. مریم ( 19)، آیه 81.
[5]. مائده ( 5)، آیه 72.
[6]. آل عمران ( 3)، آیه 51.
[7]. همان، آیه 49.
[8]. آل عمران ( 3)، آیه 49.
[9]. قصص ( 28)، آیه 67.
[10]. نساء ( 4)، آیه 64.
[11]. یوسف ( 12)، آیه 97 و 98.
[12]. اعراف ( 7)، آیه 134.