وقتی قاری قرآن هم عذاب می شود
اندکی از بندگان شکرگزارند
در فرهنگ اسلامی، شکر از جمله صفات حضرت حق است و خداوند متعال در قرآن کریم خود را شاکر و شکور معرفی می فرماید. با این مفهوم که در برابر نیکی ها، اعمال شایسته و اندیشه های نورانی بندگان خود به خوبی پاداش می دهد و چیزی از حسنات خلق از نگاه خالق پنهان نمی ماند و حضرت حق در برابر او پاداش های فراوانی برای بندگان خود در نظر می گیرد.
چون صفت شکر، به زیرساخت ها و مبانی بسیار روانی و روحانی نیاز دارد تا کسی به مقام شکور برسد، به همین دلیل خداوند فرموده است: «و قلیل من عبادى الشکور؛ و از بندگان من اندکی شکرگزارند» (1)
« بنده ای را در قیامت به پیشگاه الهی می آورند و خداوند درباره او فرمان عذاب می دهد عرض می کند، بارالها! دربارهام امر به دوزخ فرمودی با آن که من در دنیا مسلمان و قاری قرآن بودم، خداوند می فرماید بنده من! نعمت هایی را به تو دادم و شکر آنها را بجای نیاوردی. عرض می کند، بارالها! فلان نعمت را دادی تو را شکر کردم، فلان نعمت را دادی، تو را شکر نمودم، یک به یک نعمت ها را می شمرد و از شکر ها نام می برد. خداوند می فرماید: بنده من! راست می گویی، جز آن که کسی را که من به دست او نعمت خود را به تو رساندم شکر نکردی، و من با خود عهد نموده ام شکر نعمت هایی را که به بنده ای دادهام نپذیرم تا شکر کند کسی را که نعمت من توسط او به وی رسیده است.»
جلوه ای از مقام بندگی
چرا شکرگزاران واقعی اندکند؟
شکر بیشتر از مقوله عمل است و باید آن را در لابلاى اعمال انسان ارائه داد و شاید به همین دلیل قرآن کریم تعداد شکرگزاران واقعى را اندک شمرده است. خداوند در آیه 23 سوره ملک بعد از آنکه نعمت هاى بزرگى همچون آفرینش گوش و چشم و دل را بر مى شمرد اضافه مى کند: «قلیلا ما تشکرون؛ کمتر شکر او را بجا مى آورید» و در آیه 73 نمل نیز آمده «و لکن اکثر هم لا یشکرون؛ بیشتر آنها شکرگزارى نمى کنند». سپس می فرماید: اما عده کمى از بندگان من شکرگزارند!: «و قلیل من عبادى الشکور؛ و از بندگان من اندکی شکرگزارند» (2)
بدیهى است اگر منظور از شکرگزارى تنها شکر با زبان باشد مساله مشکلى نیست تا عاملان به آن قلیل بوده باشند، بلکه منظور شکر در عمل است، یعنى استفاده از مواهب در مسیر همان اهدافى که بخاطر آن آفریده و اعطا شده اند و مسلم است کسانى که مواهب الهى را عموما در جاى خود به کار گیرند اندکى بیش نیستند.
بزرگان فرموده اند: «الشکر صرف العبد جمیع ما انعمه الله تعالى فیما خلق لاجله؛ سپاس خدا آن است که بنده از نعمت های الهی در مسیری که برای آن آفریده شده اند بهره گیرند» (3) راستى چرا خدا به ما چشم داد؟ و چرا نعمت شنوائى و گویائى بخشید؟' آیا جز این بوده که عظمت او را در این جهان ببینیم، راه زندگى را بشناسیم و با این وسائل در مسیر تکامل گام برداریم؟ حق را درک کنیم و از آن دفاع نمائیم و با باطل بجنگیم؟ اگر این نعمت هاى بزرگ خدا را در این مسیرها مصرف کردیم، شکر عملى او است و اگر وسیله اى شد براى طغیان و خودپرستى و غرور و غفلت و بیگانگى و دورى از خدا، این عین کفران است.
بیشتر بخوانیم: رابطه شکرگزاری و افزون شدن نعمت شکر بر داشتهها یا غبطه بر نداشتههایمان؟! بهترین راه شکرگزاری کدام است؟ |
شکرگزار بندگان خدا هم باشید
امام علی (علیه السلام) می فرماید: «أشکر الناس أقنعهم، وأکفرهم للنعم أجشعهم؛ شاکرترین مردم، قانع ترین آنهاست و ناسپاس ترین آنها نسبت به نعمتها، آزمندترین آنان است» (5)
شکر بیشتر از مقوله عمل است و باید آن را در لابلاى اعمال انسان ارائه داد و شاید به همین دلیل قرآن کریم تعداد شکرگزاران واقعى را اندک شمرده است. خداوند در آیه 23 سوره ملک بعد از آنکه نعمت هاى بزرگى همچون آفرینش گوش و چشم و دل را بر مى شمرد اضافه مى کند: «قلیلا ما تشکرون؛ کمتر شکر او را بجا مى آورید»
امام رضا (علیه السلام) در حدیثی از جد بزرگوار خود پیامبر اسلام (صلی الله و علیه وآله) نقل فرمودند که: « بنده ای را در قیامت به پیشگاه الهی می آورند و خداوند درباره او فرمان عذاب می دهد عرض می کند، بارالها! دربارهام امر به دوزخ فرمودی با آن که من در دنیا مسلمان و قاری قرآن بودم، خداوند می فرماید بنده من! نعمت هایی را به تو دادم و شکر آنها را بجای نیاوردی. عرض می کند، بارالها! فلان نعمت را دادی تو را شکر کردم، فلان نعمت را دادی، تو را شکر نمودم، یک به یک نعمت ها را می شمرد و از شکر ها نام می برد. خداوند می فرماید: بنده من! راست می گویی، جز آن که کسی را که من به دست او نعمت خود را به تو رساندم شکر نکردی، و من با خود عهد نموده ام شکر نعمت هایی را که به بنده ای دادهام نپذیرم تا شکر کند کسی را که نعمت من توسط او به وی رسیده است.» (6)
پی نوشت:
1- سوره سباء، آیه ۱۳
2- همان
3- تفسیر نمونه؛ ناصر مکارم شیرازی- جلد 10
4- الکافی: ج2، ص99، ح30
5-بحار النوار، ج 77، ص 422
6- اخلاق اسلامی، ص۳۷۶-۳۷۷